به نام خدا
پ . ن 1:
دست به دامن بهار شو !
نکند دلت از سماع گل ها جا بماند...
...............
پ . ن2:
میان آوندهای من
جاری شدی..
رویش را حس می کنم
"همیشه / بهار"م باش !
..............
پ . ن3:
آیینه بندان کرده ام دلم را
شکوفه باران کرده ای نگاهت را
بیا تکثیر بهار را در دلم ببین !
...............
پ . ن4:
بهار رخت هایش را روی بند دنیا آویخته است..
زمستان رخت بر نمی بندد!
.........................
پ . ن5:
بهار هم تصویر مرده ای بیش نیست
وقتی گرمای حضور تو در رگهای من جاری نباشد !
.........
پ .ن6:
بخواهی ، نخواهی ..
نه ! نخواهی بهار نمی آید
..................
پ. ن7 :
آدرس دلم را داری ؟!
بهار جان با توام !
به نام خدا
چه سری است در لبخندت که لحظه ای از پیش چشمانم دور نمی شود ؟
چه رازی است در عمق نگاهت ، هرلحظه میخکوب می کند دلم را ؟
با کدام طوفان عهد بسته ای ؟دیوانه می شوند موج ها در این دل طوفان زده !
کی ، کجا بر دلم نشسته ای ؟ای غریب ترین ، سرخ ترین لاله ی پرپر ..
کدام کینه بر جانت زخم زد ؟کدام مهربانی بر دل من مرهم خواهد نشاند ؟
می گویند : نیستی .. می گویم : تازه هست شده ای ..
روییده ای در سرزمینی به تقدس دلها
پی نوشت : لحظه ای از فکر شهید احمدی روشن و خانواده اش بیرون نمی روم ...
پی نوشت :
بهار رامدیون شهدا هستیم
بهار را مدیون دلتنگی کودکانشان ،
ناله های مادرانشان ، بغض فروخورده ی پدرانشان ،
بهار را .. بهار را مدیون شهداییم .. فراموشمان نمی شود .
به نام خدا
ستاره می فروخت آسمان
سپیده می خرید ، کولی زمان
و در میان گیرو دار معرکه
دلی شکسته، داد می کشید :
درد می خرم غزل غزل
آه می خرم نفس نفس
زخم های عاشقانه می خرم
من شراره ، من شراره می خرم !
پ .ن: واجعل قلبی بحبک متیماً
به نام خدایی که در این نزدیکی است .
کپک زده نان آرزوهایم
بوی نا می دهد تمام پستو های دلم
امروز ، "فردا" از دستم افتاد و شکست
امروز خسته ام از هر چه هست
...
خسته ام ،دل شکسته ام
آتل نمی خواهد این شکستگی
مدتهاست
بی بهانه ، بی جنبش و تحرک است
دست نا امیدی چشمانم ،
در میان این شکسته - پاره ها
نشان تو را می کاود
نام تو را می کاود
افسوس ...تو را...
هنوز ... تو را ...
.....نمی یابد
....
پ.ن 1: اگر واژه ها پریشان تر از همیشه اند...
تقصیر من نیست کار این شکستگی است :(
پ.ن 2:
به نام خدا
آسمان بی رنگ است
دل باران تنگ است
....
وکسی آیا هست
گل برای دل باران ببرد ؟
یک سبد نور برایش به تمنا بخرد ؟
..وکسی آیا هست ؟
اشک از چشم ترش پاک کند ؟
مثل کوه ، آینه را عاشق پژواک کند ؟
نکند پنجره ها
غرق در حس فراموشی فردا باشند ؟
نکند آینه ها
مست از عطر هم آغوشی گل ها باشند ؟
دل باران تنگ است
وکویر از تپش دلهره ها پر رنگ است ...
دل باران تنگ است ...
پ. ن: راستی باران دلتنگی هایش را کجا می شوید ؟
پ .ن: به گمانم فقط دریا ...
به نام خدا
تو را سر سبز می خواهم، سر زمینم !
چشمان آسمانت را آبی
شانه ی درختانت را پر از شکوفه
دستان رودهایت را پر از آب
دهان نیلوفرانت را پر از ترنم های عاشقانه
دامان سبزه زارانت را پر از ستاره های گلرنگ ...
تو را سر بلند می خواهم ، سرزمینم!
دل ستارگانت را پر نور
سبد دشتهایت را پرگل
دستان بادهایت را پر از باران
سرت را بالا بگیر ، سرزمینم !
فرزندانت روی بوم فردا
صورت سربلندی و سرسبزی را نقاشی می کنند .
به نام خدا
1
...رعد بود صدایت ،
پیچید در گوش واقعه ...
و پیچید سیاهی ها را درهم .
باران آگاهی بارید ..
سبزینه ها سر بر آوردند ...
..............
2
در گوش جگر گوشه ات چه خواندی
که سکوتش فریادی شد در گوش دنیا ...
.................
3
میان بغض هایت ، صلابت زنی را دیدم
که شیر مرد می آفریند .
...............
آفتابگردان ها همه چشم بر گلت دارند
بگو این خورشید، از کدام چشمه ،
نور نوشیده بود ؟
...............
4
دلت روشن !
ماهی که از خانه ات بر آمد ،
"برگزیده" شد در قاموس " احمدی"،
عالمی را" روشن" کرد ..
.....................
5
ای ردای زینبی بر دوش
تمام واژه های حماسی آماده اند
تا شعر تو را بسرایند
سخن بگو !
...................
پ.ن: این پست دلنوشته ایست تقدیم به پیشگاه مادر بزرگوار شهید احمدی روشن ..
پ.ن : ....و صلابت فریادت مادر! کم از سرخی خون شهیدت نداشت ...
به نام خدا
1
این خطوط ،
خو ش-نویسی درد است روی صورتت
دلگیر مشو !
درد ، زلال ترین صفحه ها را برای هنر نمایی اش انتخاب می کند .
..............
2
همان رنج ها هستند!
بر جان تو چنگ انداختند ،
بر صورت من خط !
.................
3
دستان غصه های کهنه ، بر بوم صورتت
خط می کشید
من کتاب ها می خواندم
میان خطوط چهره ات
.....................
4
عادت دارد کودک روزگار
به صورت همه ناخن می کشد !!
به نام خدا
گاهی احساس پروانه را
در طواف شمع ،
یا حس کویر را هنگام
پایکوبی قطره های باران ،
..می فهمم..
عشق را اما اصلا نمی فهمم!
من سنگینی کوه را روی شانه های احساس،
گرمی اشک را روی گونه های قلم
می فهمم ...
عشق را اما اصلا نمی فهمم !
من ضربان ثانیه ها را در قلب زمان ،
من نگاه زمین را به سمت آسمان می فهمم
عشق را اما اصلا نمی فهمم!
من قنوت گل را هنگام نماز باران ،
من تپش قلب هوا را،
هنگام رقص قاصدک ها می فهمم.
عشق را اما اصلا نمی فهمم...
نمی فهمم!
به نام خدا
گل کردی میان دست های کویر ،
تمام سبزه زارها غبطه می خورند به حال بیابان های مکه
خوش آمدی ای آسمانی ترین هدیه ی خدا به زمین .